محل تبلیغات شما

میگن آدما فقط از دور دوست داشتنی ان، وقتی نزدیکشون میشی نظرت نسبت بهشون تغیر میکنه! من اما داستانم فرق میکنه! من همیشه از دور دوست نداشتنی تر بودم، حالا ممکنه بهم نزدیک بشی و ازم خوشت بیاد یا اینکه همون حس دوست نداشتنی بودن ادامه پیدا کنه! حالا چرا دارم اینو میگم؟ چون تجربه اینو ثابت کرده! یه بار یه گروه از بچه ها صندلی داغ داشتن بعد وقتی طرف اومد حسش رو نسبت به تک تک بچه ها بگه در مورد من گفت "هم مهربون و کنارش کمی بدجنس، به نظر من البته" و نکته ی قابل ذکرش اینه که "مهربون" رو برای همه میگفت و صرفا میگفت که گفته باشه! به هرحال خب این مورد خاص یه ذهنیت های منفی کلی ای داشت از گندی که  قبلش زده بودم ولی فقط این نیست!
ترم 3 دانشگاه که بود و توی جو اینکه بین بچه های رشته ی خودمون و کل بچه های دانشکده اسمی واسه خودمون دست و پا کنیم و بگیم آره ما اینیم، یکی از راه های اصلیش این بود که انجمن علمی رشته رو با همکلاسی ها بگیریم دستمون و برای همین توی انتخابات انجمن کاری کردیم که از 5 نفر اصلی 3 نفرش من و همکلاسی هام بودیم و 2 نفر علی البدل هم از گروه ما بودن اما 2 نفر دیگه ی اعضای اصلی، ترم 7 بودن که ترم بالایی ها بهشون رای داده بودن. اصولا چیز عجیبی بود که ترم 3 ای ها بخوان انجمن رو دستشون بگیرن و طبق قانون دبیر انجمن هم یکی از همون دخترهای ترم 7 ی شد چون از نظر رای نفر اول بود. ادامه ی داستان این شد که با اینکه من چندان موافق نبودم، بقیه ی بچه ها چند بار محترمانه به اون دختره گفتن که خودش از دبیر بودن انصراف بده و چون 3 نفر از اعضای اصلی انجمن هستن و اکثریت دست ترم 3 ای هاست بدون ما نمیتونه کاری انجام بده و اون هم قبول نمی کرد. در نهایت یه روز توی اتاق انجمن دانشکده نشستیم به صحبت که دوستان گهگاهی از حوزه ی ادب هم خارج میشدن و احترام دختر بودن طرف مقابل رو رعایت نمی کردن که من سعی می کردم جلوشون رو بگیرم و نذارم ادامه پیدا کنه! نتیجه بحث اون روز این شد که دختره کلی ناراحت شد و گفت نه تنها از دبیر بودن بلکه کلا از انجمن انصراف میده و ترم 3 ای ها هر تصمیمی که دوست دارن بگیرن. اما اصل قضیه اصلا این بحث انجمن و دبیر شدن و نشدن نیست! نکته ی عجیب ماجرا جایی بود که بعد از تمام شدن بحث ها، دختره وسط اونهمه آدم رو کرد به من و گفت "من از شما عذر میخوام چون یه تصور دیگه ای از شما داشتم و ازتون بدم میومد! منو ببخشین!" هرچی پرسیدم مگه در مورد من چه فکری میکردی چیزی نگفت و رفت!

514. روزای روشن خداحافظ - هایده

510. رفتی غمت پایان من شد

509. انسان خردمند - یووال نوح هراری 2

ی ,انجمن ,رو ,ترم ,ها ,دوست ,ترم 3 ,دوست نداشتنی ,بچه ها ,از دور ,بود که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موسسه ترك اعتياد شروع حيات زندگي